*
26
*
14 اردیبهشت [1326 / 5 مه 1947]
یا حق
کاغذ 14 آوریل و عکس و برش روزنامه و مجله "پشم و پوست" که مقالهای از خانمتان داشت توسط صبا رسید. من نمیدانستم که خانمتان آنقدر به صداها و بوهای ایران حساس است و با وجود اینکه از حیوانات پشمآلود مثل سگ و گربه چندان خوشش نمیآمد تعجب میکنم که به پوست چرک گوسفندان گر گرفتة میهن ما علاقه داشته.
تا اینجا نامة عنبر شمامهام رسیده بود که سر خری وارد شد. توضیح آنکه الساعه در همین اتاق هنرکده مشغول رتق و فتق امور میباشم که عبارت از نوشتن همین کاغذ است چون با وجود اینکه عضو رسمی شدهام و مقداری از حقوقم را زدهاند باز هم مجبورم گاهی اظهار لحیه بکنم تا معلوماتم به کلی سوخت نشود. به هر حال قاصدی از طرف آقای جمالزاده رسید و کارتی نوشتهبودند که در جوف پاکت میگذارم. منهم صاف و پوستکنده جواب دادم که چون مثل قادر متعال لامکان هستم، مراسم و تشریفات معمولی هم در بارة من صدق نمیکند و این دیگر بسته به قسمت است که آیا دیداری تازه بشود یا نه؟ این شخص محترم به این حقیر ضعیف سخت بدبین شدهاست. نمیدانم چه توقع بیجا و چه دیکتاتوری است؟ اینهم معلوم میشود یکجور وظیفة مقدس برایم بودهاست و حالا مقصر هستم. نه اینست که من عمداً از او رو پنهان کردهام اما همه جور کار و اقدام برایم یکجور زجر شده. میخواهم به احمقترین طرزی وقتم را بگذرانم و از دیدن مقامات رسمی بیزارم. به علاوه در مهمانخانة مجللی که ایشان اقامت دارند بنده را راه نخواهند داد. به هر حال قضایا به اینجا منجر شده.
جرجانی را چند شب پیش توی کوچه دیدم. در حالیکه عازم اشربه خانه بودم فقط به چاق سلامتی اکتفا شد.
مدتی است که [جهانگیر] تفضلی وارد تهران شده. او هم دو سه روز سلام نشست. من هنوز او را ندیدهام ولیکن از قراری که شنیدم به روزنامة ایران ما بی علاقه است و آنرا به برادرش واگذار کرده. از قراری که محمود تفضلی میگفت روزنامهاش را مرتباً برایتان میفرستد. من آدرس جدیدتان را به او دادم. چون کار اداری مفصلی برایم انباشته شده عجالتاً به همین چند کلمه قناعت میشود. اینهم آخر و عاقبت ما!
از قول من به امیرعباس و فریدون سلام برسانید.
قربانت
امضاء
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(از توضیحات کتاب)
"مجلة پشم و پوست":
غرض میبایست نشریهای باشد در بارة صنعت و تجارت پشم و پوست به زبان فرانسه، که متأسفانه مشخصات دقیق آن به دست نیامد.
"هنرکده":
مقصود دانشکدة هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که در آن زمان چنین خوانده میشد.
"مهمانخانة مجلل":
اشاره به مهمانخانة دربند است.
تا اینجا نامة عنبر شمامهام رسیده بود که سر خری وارد شد. توضیح آنکه الساعه در همین اتاق هنرکده مشغول رتق و فتق امور میباشم که عبارت از نوشتن همین کاغذ است چون با وجود اینکه عضو رسمی شدهام و مقداری از حقوقم را زدهاند باز هم مجبورم گاهی اظهار لحیه بکنم تا معلوماتم به کلی سوخت نشود. به هر حال قاصدی از طرف آقای جمالزاده رسید و کارتی نوشتهبودند که در جوف پاکت میگذارم. منهم صاف و پوستکنده جواب دادم که چون مثل قادر متعال لامکان هستم، مراسم و تشریفات معمولی هم در بارة من صدق نمیکند و این دیگر بسته به قسمت است که آیا دیداری تازه بشود یا نه؟ این شخص محترم به این حقیر ضعیف سخت بدبین شدهاست. نمیدانم چه توقع بیجا و چه دیکتاتوری است؟ اینهم معلوم میشود یکجور وظیفة مقدس برایم بودهاست و حالا مقصر هستم. نه اینست که من عمداً از او رو پنهان کردهام اما همه جور کار و اقدام برایم یکجور زجر شده. میخواهم به احمقترین طرزی وقتم را بگذرانم و از دیدن مقامات رسمی بیزارم. به علاوه در مهمانخانة مجللی که ایشان اقامت دارند بنده را راه نخواهند داد. به هر حال قضایا به اینجا منجر شده.
جرجانی را چند شب پیش توی کوچه دیدم. در حالیکه عازم اشربه خانه بودم فقط به چاق سلامتی اکتفا شد.
مدتی است که [جهانگیر] تفضلی وارد تهران شده. او هم دو سه روز سلام نشست. من هنوز او را ندیدهام ولیکن از قراری که شنیدم به روزنامة ایران ما بی علاقه است و آنرا به برادرش واگذار کرده. از قراری که محمود تفضلی میگفت روزنامهاش را مرتباً برایتان میفرستد. من آدرس جدیدتان را به او دادم. چون کار اداری مفصلی برایم انباشته شده عجالتاً به همین چند کلمه قناعت میشود. اینهم آخر و عاقبت ما!
از قول من به امیرعباس و فریدون سلام برسانید.
قربانت
امضاء
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(از توضیحات کتاب)
"مجلة پشم و پوست":
غرض میبایست نشریهای باشد در بارة صنعت و تجارت پشم و پوست به زبان فرانسه، که متأسفانه مشخصات دقیق آن به دست نیامد.
"هنرکده":
مقصود دانشکدة هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که در آن زمان چنین خوانده میشد.
"مهمانخانة مجلل":
اشاره به مهمانخانة دربند است.