۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (13)



*
13

*

24 نوامبر 46 [3 آذر 1325]

یا حق
کاغذ اخیر و نمونة غلط گیری سوم که توسط جرجانی فرستاده‌بودید رسید. بعد از مرور به چند غلط مطبعه برخوردم که روی نسخه نوشته‌ام ولیکن تصور می‌کنم خیلی دیر باشد و کار از کار گذشته. سعی می‌کنم توسط مفتاح بفرستم و چند سطر از آخر پردة اول افتاده داشت که اضافه کردم. رویهمرفته بسیار خوب چاپ شده‌است و البته غلط گیری آن کار آسانی نبوده. آن چند سطر که افتاده ممکن است در همینجا چاپ بکنم و میان صفحه بگذارم. غلطهای دیگر را می‌شود تراشید و یا درست کرد.
آدرس شما دوباره عوض شده. گمان می‌کنم همان پست رستانت بهتر بود.
اوضاع اینجا تعریفی ندارد. رهبر کل بعد از چند روز خرغلت زدن در املاک دوباره برگشت با خط و نشانهای تازه. البته گـُه کاری خود را خواهدکرد.
به مفتاح سفارش کردم که چند شماره از آخرین روزنامه‌ها با خودش بیاورد. میان روزنامه‌ها "ایران ما" نسبتاً بهتر است. "رهبر" همان گله‌های مادرقاسمی را می‌کند. هنوز روزنامه‌های چپ توقیف نشده‌اند اما احتمالش می‌رود. به هر حال فرستادن دنبالة مقاله هیچ ضرری ندارد و به طور آشکار وضعیت معلوم نیست. برگشتن به ایران هیچ صلاح نیست و پشیمانی خواهد داشت. به هر جوری شده باید سوخت و ساخت.
روزهای حرکت پست هوایی به هم خورده و درست معلوم نیست و ما هم در انتظار مرگ روزها را به شب می‌آوریم و توی این کثافت غوطه‌وریم بی آنکه امیدی به روزهای بهتر در آینده داشته‌باشیم و یا اعتقادی به زندگی بعد از مرگ. هوای اینجا هم کم‌کم دارد سرد و موذی می‌شود و عجالتاً زهر خودش را به ما ریخته. به رفقا سلام می‌رسانم. البته مقصود دشتی نیست.
قربانت

امضاء

___________________________________

(از توضیحات کتاب)
"رهبر کل" ، مقصود احمد قوام، نخست وزیر و رهبر کل حزب دموکرات ایران است.
"ایران ما" به صاحب امتیازی جهانگیر تفضلی، در آن زمان از روزنامه های همگام حزب توده بوده‌است. (تأسیس: 1322)
"دشتی" ، اشاره به علی دشتی است.


.


۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (12)



*
12

*

تهران، 17 نوامبر 46 [26 آبان 1325]

یا حق
مدتی بود که کاغذی نفرستاده‌بودید و گمان می‌کردم رنجشی تولید شده و یا اتفاقی افتاده و یا مسافرتی کرده‌اید چون [حسن] رضوی گفت که مبتلا به گریپ هستید و جرجانی گفت که مأموریت سیاری گرفته‌اید. به هر حال دیشب جلو کتابخانة دانش به آقای جرجانی بر خوردم و چندین کاغذ به من داد: دو تا از هویداها و دو تا از سرکار.
چاپ مقالات "میراث هیتلر" مدتی است که تمام شده. از قراری که در ادارة روزنامه به من گفتند شماره‌های "رهبر" را مرتباً به آدرستان فرستاده‌اند و ذبیح هم این مطلب را تأئید کرد. یک دوره هم من با پست زمینی فرستادم اما به همان آدرس قدیم است. مگر خانه را عوض کرده‌اید؟ البته چاپ این مقالات بی غلط نیست و با وجود دقتی که شد با حروف شکسته مثل تمام روزنامه چاپ شد. از عکسها نتوانستند استفاده بکنند و آنها را نامرتب چاپ کردند و بعد هم آنها را به جرجانی تحویل دادم، اما رویهمرفته تمام کسانی که این مقالات را خواندند تعریف می‌کردند و تصدیق داشتند که مطالب آن کاملاً originale [ابتکاری] بود وانگهی این همه مخبر روزنامه به اروپا رفته‌اند تا حالا یکی از آنها یک صفحه مطلب حسابی نفرستاده چه برسد راجع به آلمان بعد از جنگ. این عقیدة کسانی است که من با آنها برخورد کرده‌ام. دیگران را نمی‌دانم. ذبیح معتقد بود که علیحده چاپ بشود اما چون ناقص بود نمی‌شد دست به این کار زد. در اینصورت می‌شود از عکسها استفادة بیشتری کرد. باقی اخبار که رسید می‌شود فکری برایش کرد اما اگر تا آنوقت روزنامه‌ای در میان باشد! چون از قراری که بویش می‌آید عنقریب دولت خیال دارد دسته گل دیگری روی آب بدهد: گویا تصمیم دارند بهانه بگیرند و با تمام قوای دولت شاهنشاهی به آذربایجان حمله بکنند و یک نظامی نکره هم همه کاره بشود در اینصورت تمام احزاب و روزنامه‌ها درش تخته می‌شود و شاید بسیاری از موجودات را هم سمبل بکنند. در هر صورت در این چاهک خلا همه جور کثافتکاری ممکن است.
نمونة چاپ کتاب که پیش جرجانی است من هنوز ندیده‌ام. رویهمرفته فلسفة چاپ این هرزگی را با این مخارج هنگفت من نفهمیدم. البته باید تصدیق بکنید که بیشتر خودتان خواسته‌اید تفریح بکنید و عباس هویدا نوشته‌بود که خیال دارید از J. Eiffel [ژ. افل] کاریکاتور بخواهید. این دیگر comble [بیش از اندازه] است چون قطعاً قیمت کمرشکنی خواهد خواست و من هیچ صلاح نمی‌دانم که تا این حد زیاده‌روی بکنید وانگهی اخیراً در تهران تئاتری چاپ شده که موضوع را از روی همین پیس گرفته و بیشتر "de'veloppe کرده" [بسط داده] و منتشر هم شده‌است. "بعثه الاسلامی" را تا حالا نتوانستم بفرستم. جمشید مفتاح بالأخره موفق شد که اجازة حرکت را بگیرد و محتمل است تا هفتة دیگر مسافرت کند و گویا به پاریس خواهد آمد. کتاب را به او می‌دهم بیاورد.
کاغذ فریدون هویدا یک Symphonie merde [سمفونی گُه] بود. ظاهراً خیلی ناراضی است. گویا از فرنگ توقع زیادی داشته. نمی‌دانسته که همه جا گـُه است. کتابهایی که عباس هویدا فرستاده‌بود به من نرسیده. Etre et Ne'ant [هستی و نیستی] سارتر را دکتر مهدوی برای فردید فرستاده‌است. از قول من به آنها سلام برسانید. یکنفر سویسی که اظهار آشنایی با سپهبدی و شما کرده برایم کاغذ فرستاده. اسمش P.J.de Menasce است. شبیه ایتالیایی. خواهش می‌کنم تلفظش را بنویسید.

زیاده قربانت
امضاء

.

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (11)



*
11

*

تهران، 17 اکتبر 46 [پنجشنبه،25 مهر 1325]

یا حق
کاغذی که به تاریخ اول اکتبر [9 مهر] بود به اضافة پاکت دنبالة "میراث هیتلر" و کاغذی برای اسکندری اخیراً رسید. آن دو کاغذ را به توسط قریشی فرستادم اما تعجب کردم که کاغذهایم آنقدر دیر می‌رسد چون تاکنون هرچه کاغذ فرستاده‌ام شخصاً در پستخانه سفارشی هوایی کرده‌ام و قبض گرفته‌ام. نمی‌دانستم که حتی پست ما غیر از آدمیزاد است. شاید کاغذها سانسور هم می‌شود. هیچ استبعادی ندارد. مملکت گل و بلبل است. شاید بعضی از کاغذها هم اصلاً نرسد! به هر حال چون روز شنبه تعطیل بود سعی می‌کنم اگر قبول کنند این کاغذ را امروز به پست بدهم به اضافة مقداری روزنامة رهبر که با پست زمینی می‌فرستم.
با وجودی که سفارش زیاد کردم مقالاتی که فرستاده‌بودید خوب چاپ نشد. کلیشه‌ها هم که مال چاپ رنگی بود و عکسهایی هم که کلیشه شد بی‌ترتیب چاپ شد. کلیشه‌های ساخته شده را از ادارة روزنامه می‌گیرم و به آقای جرجانی تحویل می‌دهم. البته مسبوقید که آقای جرجانی یک هفته است در تهران می‌باشد.
رسالة "بعثه الاسلامیه" را که خواسته‌بودید نسخة منحصر به فرد آنرا پیچیده‌ام و مترصد هستم به شخص مطمئنی بدهم که برایتان بیاورد. آقای جرجانی گفتند کسی را سراغ دارند که با سفارشنامه همین روزها عازم پاریس است و پیش سرکار خواهد آمد. اگر ممکن شد به توسط ایشان خواهم فرستاد. چون از موضوع آن زیاد خوشم نمی‌آید، اگر بنا شد چاپ کنید بی اسم باشد و البته اصلاحات لازم را در آن خواهید کرد تا زیاده از حد پولتان به هدر نرفته باشد.
چند روز پیش رضوی هم وارد شد و دو نسخه رونویس آن حکایتهای فرانسه را برایم آورد و مجملی هم از سرگذشت خودش تعریف کرد. از قرار معلوم سرکار کنج عزلت اختیار کرده‌اید و مشغول مطالعه هستید و من مطمئنم گردشی که او در مدت یکماه در فرانسه کرده شما نصف آنرا نکرده‌اید. به هر حال باقی "میراث هیتلر" را اگر ممکن است زودتر بفرستید چون عنقریب تمام خواهد شد.
از قراری که شنیدم دولت با دزدان مسلح قشقایی کنار آمد و آنرا نهضت دموکراتیک تشخیص داد. از اول هم پیدا بود که کاسه زیر نیمکاسه است و در نظر دارند کاریکاتور آذربایجان را در جنوب به دست دزدان درست بکنند. من از اوضاع هیچ سر در نمی‌آورم. راستش خسته شده‌ام و اصلاً روزنامه هم نمی‌خوانم اما از سکوت "توده" بیشتر تعجب می‌کنم. نهضت آذربایجان به هر جور و با هر قوه و به دست هر کس درست شده اقلاً نهضت پیشرو است و اصلاحاتی که در آنجا کرده‌اند به درد باقی مملکت می‌خورد اما نمی‌دانم گردنه گیران و دزدان معروف که عدة زیادی از مردم را به کشتن دادند چه اصلاح و چه کاری را از پیش خواهند برد؟ به درک هرچه می‌خواهد بشود! مملکتی که به جز مسئولیتش هیچ چیز دیگرش نصیب ما نشده و روز به روز در این لجن بیشتر باید فرو رفت!
راستی نمی‌دانم Muse'e de l'Homme [موزة بشر] را در پاریس دیده‌اید یا نه؟ اگر توضیحاتی راجع به آن چاپ شده یا انتشاراتی دارد به طور نمونه برایم بفرستید.
از قول من به خانمتان و به آقایان عباس و فریدون هویدا سلام برسانید.
زیاده قربانت
امضاء


__________________________________

(از توضیحات کتاب)
"میراث هیتلر"، اشاره به مقالاتی است که نخست در "رهبر" و پس از توقیف این روزنامه در "نامة مردم" که جانشین آن یک شد به چاپ رسیده‌است.

.

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (10)



*
10

*

2 اکتبر 46 [10 مهر 1325]

قربانت
کاغذی هفتة قبل فرستادم اما بعد از آنکه پرسیدم معلوم شد یکشنبة آینده پست فرانسه حرکت خواهدکرد. از این قرار با همین کاغذ خواهد رسید. مقالاتی که فرستاده‌بودید در سه چهار شمارة "رهبر" چاپ شده که با پست فرستادم. البته چنان که انتظار می‌رفت خوش‌چاپ و بی غلط نیست. کار، کار مسلمان آباد است اما مطلبی که تولید اشکال کرده کلیشه‌هایی است که ساخته فرستاده‌اید. هر کدام از آنها 4عدد است که گویا برای 4 رنگ ساخته شده و به درد روزنامه نمی‌خورد. حالا قرار شده آنرا به متخصص نشان بدهند تا شاید از کلیشة سیاه آن استفاده بشود.
امروز جشن پنجمین سال حزب توده است، به این مناسبت تا دو سه روز جشن خواهند گرفت و طبیعتاً روزنامة رهبر تعطیل خواهد شد. تاکنون از عکسهایی که فرستاده‌بودید استفاده نشده اما از این به بعد استفاده خواهد شد. رئیس‌الوزراهای روزنامه منتظر باقی خبر هستند.
دیروز [تهمورس] آدمیت را دیدم که به عنوان مرخصی از مسکو آمده‌است. اظهار کرد که در "اطلاعات" خوانده (ده دوازده روز قبل) که سرکار را برای نمایندگی عقد قرارداد ایران و بلژیک در نظر گرفته‌اند. من این روزنامه را نخواندم و از کس دیگری هم نشنیده‌بودم. نمی‌دانم چرا هر کاری که برایتان می‌خواهند بکنند قرعه به نام بلژیک در می‌آید! رویهمرفته اگر کار رسمی بدهند که حقوق کافی داشته‌باشد بلژیک هم بد نیست اما نه آتاشة تجارتی که به درد تاجر پولدار می‌خورد تا بتواند از این عنوان لفت و لیس بکند.
جای شما خالی، مثل اغلب اوقات، دیشب را در باغ انجوی در شمران به سر بردم و هنوز خواب‌آلود هستم. دکتر حکمت هم آنجا بود و سلام مخلصانه رسانید. از جرجانی هیچ خبری ندارم.
طرف جنوب، البته از دولت سر تشویق مرکز، بسیار شلوغ و درهم برهم است. شهر خرابة بوشهر که هر دلو آب شیرین در آنجا یک تومان خرید و فروش می‌شد در محاصره است و بمباران هم شده. البته از این به بعد جزو شهرهای تاریخی به شمار خواهد رفت.
حزب توده امروز را به عنوان جشن مهرگان عید می‌گیرد. مجلة سخن (4) در همین هفته منتشر خواهد شد.
بچه‌ها همه سلامتند و سلام و دعا می‌رسانند.

زیاده قربانت
امضاء

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آتاشه ــ 'Attache اتاشه: وابسته، کارمند سفارتخانه که دارای مأموریت مخصوص باشد. (فرهنگ فارسی عمید)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(از توضیحات کتاب)
بمباران بوشهر اشاره به "قیام عشایر جنوب" است کم و بیش به اشارة حکومت مرکزی و در اعتراض به اوضاع آذربایجان و کردستان. قیام عشایر جنوب در اول شهریور آغاز شد و تا 24 مهر ادامه یافت. در اول مهر ماه، عشایر جنوب شهر بوشهر را به تصرف خویش در آوردند.



۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (9)



*
9

*

30 اوت 46 [8 شهریور 1325]

یا هو
کاغذ اخیری که از فرانکفورت فرستاده‌بودید اما تمبر فرانسه داشت رسید. چندی است که جرجانی به مأموریت به اصفهان رفته، گویا در آنجا دو ماه ماندگار خواهدبود. قبل از رفتن کتاب معروف Ulysse [اولیس] را به من داد. همانطور که مژده داده‌بودید جلد شیک اما ناراحتی دارد چون کلفت است و به اشکال می‌شود خواند، با وجود این تا حالا نصفش را خوانده‌ام. شکی نیست که این کتاب یکی از شاهکارهای انگشت‌نمای ادبیات است و راههای بسیاری به نویسندگان بعد از خودش نشان داده و هنوز هم خیلیها از رویش گرده بر می‌دارند اما خواندنش کار آسانی نیست و فهمش کار مشکلتری است. من که نمی‌توانم چنین ادعایی را داشته‌باشم ولی مطلبی که آشکار است نویسندة وحشتناک نکره‌ای دارد که شوخی بردار نیست. متأسفانه الآن وضعم جوری شده که فرصت مناسبی برای خواندن ندارم و بیشتر اوقات به بطالت می‌گذرد. تأسف بیجایی بود!
راجع به یادداشتهایی که از آلمان خواهید فرستاد خوبست توضیحات مفصل در بارة آنها بدهید که بعد به اشکال برنخورد. مثلاً اینکه با اسم چاپ بشود یا نه ــ برای روزنامه یا مجلة بخصوصی است و یا در هر جا چاپ بشود مانعی ندارد؟ چون ممکن است به جای "رهبر" در مجلة "مردم" که به جای روزنامة "مردم" چاپ می‌شود منتشر شود.
لابد از فریدون ابراهیمی و خامه‌ای که به عنوان خبرنگار به کنفرانس پاریس آمده‌اند ملاقات کرده‌اید و اوضاع اینجا را مفصلاً شرح داده‌اند.
در کاغذ قبل هم نوشته‌بودم که حسن رضوی به لندن رفته و بیخیال نبود گریزی به فرانسه بزند. هفتة پیش هم فریدون هویدا با نمایندة ایران به پاریس آمد. البته خبر مضحکی بود چون مسلماً قبل از رسیدن این کاغذ با او ملاقات کرده‌اید. یک نسخه "افسانة آفرینش" را که خواسته‌بودید توسط او برایتان فرستادم. اگر تصمیم چاپ آنرا داشته‌باشید ممکن است یک پاکنویس دقیق برایتان بفرستم اما این کار به نظرم خیلی گران تمام می‌شود.
از 'Henri Masse [هانری ماسه] و Lescot [لسکو] چه خبری دارید؟ هانری ماسه مشغول چه کاری است؟ اگر او را دیدید سلام مرا برسانید.
این کاغذ لابد بعد از مراجعت از آلمان خواهد رسید. اتفاقاً جایی که بیش از همه جا در اروپا مایل به دیدنش بودم آلمان بود. البته اگر می‌شد آزادانه به همة مناطق آن مسافرت کرد. اینهم از آرزوهای جوانی است.
بچه‌ها همه قبراق و سلامتند مثل سال پیش، مثل چند سال بعد. چیز تازه‌ای نیست.

قربانت
امضاء


۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (7 و 8)



*
7
*

تهران، 14 ژوئیه 46 [23 تیر 1325]

یا حق
از قرار معلوم کاغذی که هفتة پیش فرستادم با پست پس‌فردا حرکت خواهدکرد. راجع به موضوعی که اشاره کرده‌بودم تحقیقات کردم. رحمت الهی گفت که آقای حالتی (با مشخصات بلند و موی بور) که گویا نسبتی با سرکار دارد گفته‌بود که در دیوان کیفر (!)، نمی‌دانم عنوان درست است یا نه، به هر حال، مؤمن خیراندیشی به جرم نسبت "عنعناتی" مشغول دوسیه سازی برای سرکار بوده. جرجانی معتقد است که این موضوع به کلی احمقانه و غیرقابل قبول است گویا در اثر تحقیقات هم به همین نتیجه رسیدند. متأسفانه آقای حالتی به مسافرت رفته‌اند و تحقیقات بیشتری میسر نیست. احتمال دارد که چون صحبت کاری برایتان پیش آمده دشمنی خواسته انگشت توی شیر بزند وگرنه بسیاری ار عنعناتیهای دو آتشه، امروزه مصدر امور هستند و این تهمت بسیار بچگانه به نظر می‌آید.
لابد اطلاع دارید که میسیونی به ریاست مظفر فیروز به آذربایجان رفت و دیشب رادیو مژده داد که قضایا به طور مسالمت‌آمیز خاتمه یافت.
توی کافه در ضمن صحبت، خانلری به جرجانی می‌گفت که سرداری نامی به او گفته‌است که برای شما در آنجا کار درست شده و جرجانی هم تصدیق کرد. دیگر از خبرهای محلی که در پروگرام فرانسة رادیو تهران هم گفته‌شد ورود آقای رهنما به عنوان مرخصی است. من هیچ حوصلة ملاقاتش را ندارم. گویا دکتر رضوی هم همین روزها خواهدآمد. ذبیح را در خیابان دیدم اظهار می‌کرد که روزنامه‌ها را مرتب فرستاده‌است.
مطلب دیگری که می‌خواستم بنویسم اینست که پرویزی (جوان لنگ دراز شیرازی که در کافه می‌آمد) خیال دارد از فرانسه کتاب وارد بکند و شاید با همین پست برایتان کاغذی بفرستد. آیا ممکن است او را معرفی و راهنمایی بکنید؟ یعنی با شرایط قابل توجه. اگر دکتر رضوی آمد نظر او را هم می‌پرسم.
عجالتاً گرما شروع شده و اتاق جدیدم که میان صحراست به مثابة دالان جهنم است به طوری که مگس و پشه جرائت ورود در آنرا ندارند و غش می‌کنند باید با کاهگل و گلاب آنها را به هوش بیاورم.
رضوی نفت می‌خواست یکی دو ماه برود به انگلیس، اجازه‌اش ندادند بعد دست و پا کرد به فرانسه برود، آنجا هم سرش به سنگ خورد. تا حالا به توسط او چند بسته اغذیه فرستادم نمی‌دانم رسیده‌است یا نه؟ گویا مجلة پیام نو را هم به آدرستان می‌فرستند. از قول من به خانمتان سلام بسیار برسانید.
زیاده قربانت
امضاء

___________________________________

(از توضیحات کتاب):

مظفر فیروز در آن زمان معاون نخست‌وزیر بود و برای مذاکره به آذربایجان رفته‌بود. نگ. : دولتشاه فیروز (مهین)، "مظفر فیروز: زندگی سیاسی و اجتماعی شاهزاده مظفرالدین میرزا فیروز بر پایة یادداشتهای خود او" ، پاریس،1990، ص650.
====
در زمان جنگ جهانی دوم و در سالهای نخستین پس از آن، در فرانسه هم همچون دیگر کشورهای اروپایی، کمبود و کمیابی محصولات و کالاها همه‌گیر بود و دولت می‌کوشید با اتخاذ سیاستهای مختلف و از جمله با جیره‌بندی کالاها بر این مشکلات پیروز آید. فرستادن بسته‌های خوراکی و برنج از سوی هدایت هم به منظور تخفیف مشکلات دوست خود بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


*
8
*

25 ژوئیه 46 [3 مرداد 1325]

یا حق
کاغذها و کتاب Picasso [پیکاسو] که توسط دکتر رضوی فرستاده‌بودید و همچنین کتابهایی که هویدا به توسط او فرستاده‌بود به صاحبانش رساندم ولیکن بارانی مرحمتی در گمرک مفقود شده‌بود. جرجانی هم 14 جلد از کتابهایی که اخیراً فرستاده‌بودید به من داد. این دفعه کتابها خیلی برگزیده و قابل توجه بود. سه جلد Miller [هانری میلر] را خواندم. خیلی 'originalite [اصالت] دارد اما متأسفانه به یادداشتهای جنده‌بازی خود بیش از اندازه اهمیت می‌دهد. کتاب Mikhailov [میخائیلوف] را هم به طبری دادم. البته بیشتر کتابهایی که فرستاده‌اید نه همة آنها، چون مقداری از آنها تاکنون از دستم رفته‌است، به رسم امانت پیش من خواهدبود چون عدة آنها از حد تحفه و تعارف بسیار تجاوز کرده‌است. مجلة Pense'e و France-URSS [فرانسه-اتحاد شوروی] را انجمن فرهنگی دریافت داشت و حاضر است مخارج آبونمان آنرا به هر نحوی که ممکن باشد بپردازد. اما کتاب Ulysse [اولیس] که مطمئنم قیمت کمرشکنی داشته و نوشته‌بودید که فرستاده شده. علت این فداکاری را ندانستم چون دکتر رضوی هم آنرا خریده‌است و قرار است با کتابهایش برسد در اینصورت خرج زیادی کرده‌اید. رضوی نفت به عنوان مرخصی دو ماهه به لندن رفته‌است. گمان می‌کنم به طور یقین به پاریس هم سری بزند و البته با ایشان ملاقات خواهیدکرد.
چون شنیده‌ام که کاری در بروکسل گرفته‌اید تصور می‌کردم که آدرس پاریس تغییر خواهدکرد. عجالتاً من به همان عنوان Post Restante [پست رستانت] کاغذهایم را می‌فرستم، لابد در صورت مسافرت ترتیبش را خودتان می‌دهید.
از قراری که [امیرعباس] هویدا نوشته‌بود با او هم منزل هستید اما او هم خیال دارد به آلمان برود. نمی‌دانم مدت مسافرتش کوتاه است و یا به درازا خواهدکشید.
تا دو سه هفته پیش، تابستان تهران خیلی خوب بود اما یکدفعه شروع به گرم شدن کرده‌است. در اتاق من که میان بیابان و دارای 38 یا 39 درجه حرارت است حتی خواندن کتاب دیگر مقدور نیست و بیشتر وقت خودم را در کافة فردوس می‌گذرانم.
مقالاتی که نوشته‌بودید خواهیدفرستاد ممکن است که از سطح روزنامه زیادتر باشد در اینصورت می‌خواستم کسب اجازه بکنم که آیا ممکن است در مجلة سخن چاپ بشود یا نه؟ عجالتاً مجلة سخن یکماه تابستان را تعطیل کرده و بعد هم معلوم نیست چه بشود.
راجع به چاپ "افسانة آفرینش" مخالفتی ندارم اما با این گرانی گمان می‌کنم خرج هنگفتی بردارد و در اینصورت تعجیلی در چاپ آن نیست. به هر حال هر وقت وسیله فراهم شد یک نسخه از آنرا خواهم فرستاد.
چند روز است که لوئی سایان به تهران آمده و به اصفهان و چالوس و تبریز مسافرت کرده. لابد در روزنامه‌ها شرح مفصل آنرا خوانده‌اید. چیزی که باعث امیدواری است معلوم می‌شود که به میهن وحشتناک ما هم دارند زورکی اهمیت می‌دهند. البته استفاده از آن بسیار بجاست تا حزب مسخرة دموکرات تهران چه آشی برایمان پخته‌باشد. عجالتاً وضعیت بسیار درهم و برهم است و به طور صریح نمی‌شود گفت که از این میان چه بیرون خواهد آمد.
از قول من به خانمتان و آقای [امیرعباس] هویدا سلام برسانید.
زیاده قربانت
امضاء

_____________________________________________

(از توضیحات کتاب):

لوئی سایان، دبیر کل سندیکای جهانی کارگران، در پی اعتصاب خونین کارگران نفت در خوزستان به ایران آمد (29/4/1325) و تا 7/5/1325 در ایران بود.
====
غرض هدایت از "حزب مسخرة دموکرات تهران"، حزبی است که احمد قوام، نخست وزیر، در 8 تیر 1325 تشکیل داد و بر آن "حزب دموکرات ایران" نام نهاد. این حزب اهرم اجرایی مقاصد و برنامه‌های سیاسی قوام بود که خود نیز رهبر آن بود.

.



بايگانی وبلاگ