

*
25
*
19 آوریل 47 [29 فروردین 1326]
یا حق
کاغذ 29 مارس [8 فروردین] دو سه روز پیش رسید. 18 جلد "افسانه" هم چندی قبل واصل شد و مقداری از نسخههای آنرا میان دوست و دشمن تغس کردم. دیروز صبح هم به عیادت جرجانی رفتم که در مریضخانة نسوان لوزتین خود را عمل کردهبود و نمیتوانست حرف بزند. راجع به کاری که وزارت فرهنگ خیال دارد به شما بدهد سئوال کردم مطالبی روی کاغذ نوشت که من درست یادم نمانده. همینقدر میدانم که اینطور توضیح داد که کار آمریکا به وکیلی (؟) پیشنهاد شده ولیکن موقوف به اینکه زودتر حرکت بکند و برای سرکار سرپرستی شاگردان در فرانسه یا سویس را در نظر گرفتهاند. شاید خودش با همین پست مفصلاً توضیح بدهد. من همانطور که گفتم درست سر در نیاوردم.
هفتة گذشته به توسط شخصی که عازم سویس بود کاغذی فرستادم و در ضمن کتاب رومانی خواستم که اعلانش را مجدداً در جوف این پاکت میگذارم تا اگر آن کاغذ نرسد این کتاب را برایم تهیه بکنید و بفرستید.
محتمل است که در ماه آینده عدهای شاگرد و چند نفر از معلمین وزارت فرهنگ از جمله آقای فردید به اروپا حرکت کنند البته این موجودات با کشتی خواهندآمد و یک نفر از این محصلین که در فرانسه میماند خواهرزادة منست. اگر حرکت کردند کاغذ معرفینامه به دستش میدهم. ظاهراً آدم بخو بریدهای نیست.
دو کاغذ و چهار جلد کتابی که توسط جمالزاده فرستاده بودید رسیده و در یکی از کاغذهایم شرحش را نوشتهبودم ولیکن تاکنون به ملاقات ایشان نایل نشدهام. تصور میکنم که برگشته باشد در هر صورت چیزی را از دست ندادهام ولی کاغذی که نوشته بودید به توسط رضا ملکی فرستادهاید هنوز به من نرسیده.
کتاب de Menasce [دو مناش] هم رسید. بسیار خوب و تمیز درست شدهبود. من کاغذ تشکری برایش فرستادم. شما هم اگر صلاح بدانید برای تشویقش یک جلد افسانه برایش بفرستید و چند جلد از کتابش را برای دانشگاه بخرید. قیمتش 30 فرانک سویس است. عنوان کتاب از اینقرار است:
هفتة گذشته به توسط شخصی که عازم سویس بود کاغذی فرستادم و در ضمن کتاب رومانی خواستم که اعلانش را مجدداً در جوف این پاکت میگذارم تا اگر آن کاغذ نرسد این کتاب را برایم تهیه بکنید و بفرستید.
محتمل است که در ماه آینده عدهای شاگرد و چند نفر از معلمین وزارت فرهنگ از جمله آقای فردید به اروپا حرکت کنند البته این موجودات با کشتی خواهندآمد و یک نفر از این محصلین که در فرانسه میماند خواهرزادة منست. اگر حرکت کردند کاغذ معرفینامه به دستش میدهم. ظاهراً آدم بخو بریدهای نیست.
دو کاغذ و چهار جلد کتابی که توسط جمالزاده فرستاده بودید رسیده و در یکی از کاغذهایم شرحش را نوشتهبودم ولیکن تاکنون به ملاقات ایشان نایل نشدهام. تصور میکنم که برگشته باشد در هر صورت چیزی را از دست ندادهام ولی کاغذی که نوشته بودید به توسط رضا ملکی فرستادهاید هنوز به من نرسیده.
کتاب de Menasce [دو مناش] هم رسید. بسیار خوب و تمیز درست شدهبود. من کاغذ تشکری برایش فرستادم. شما هم اگر صلاح بدانید برای تشویقش یک جلد افسانه برایش بفرستید و چند جلد از کتابش را برای دانشگاه بخرید. قیمتش 30 فرانک سویس است. عنوان کتاب از اینقرار است:
Skand - Gumanik Vicar
Libr. de I'Universite' Fribourg - Suisse
Libr. de I'Universite' Fribourg - Suisse
من درست نمیفهمم چرا آنقدر کارهای مفت و مجانی به شما محول میکنند در صورتی که فقط برای خرید کتاب اشخاصی را با حقوق و مزایای بیشمار به خارجه میفرستند.
گزارشی که روزنامة "داد" از کانون وکلا چاپ کرده بود در روزنامههای دیگر انعکاسی پیدا نکرد. مطالب خود گزارش البته همه درست و بجا بود.
کاغذی از مفتاح داشتم از وضع خودش خیلی ناراضی بود. کاغذی هم از امیرعباس داشتم. از کار او هم سر در نیاوردم گویا همیشه میان برلن و پاریس در مسافرت است. اگر دردسر زیاد نداشتهباشد کار بدی نیست. از 'Masse [ماسه] نوشتهبودید که تلفن زده. آدم بسیار شریفی است. خیلی از دست در رفته. اما خیلی خدمت به ایران کرده. و شنیدهام که اخیراً anthologie [جنگ] مفصلی از ادبیات ایران تهیه کرده که هنوز چاپ نشدهاست. همیشه حواسش متوجه بدبختیهای خانوادگیش است. رویهمرفته با فرانسویها بهتر از دیگران میشود کنار آمد. آخرین دفعه در موقع جشن فردوسی او را دیدم. مضحک اینجاست که او مرا خیلی جوان و حتی بچه تصور میکند. از کتاب اخیر صبحی که فرستادم یک جلد به او و یک جلد به لسکو بدهید. چون هر دو آنها به این کتاب علاقمندند.
من صلاح نمیدانم که به این سادگی در ماه اکتبر برگردید در صورتیکه خانه و زندگی و همه چیز به هم خوردهاست. باید آخرین اتمام حجت را کرد. اگر لازم است به عنوان کار یا مطالعه تمدید گرفت شاید در این مدت فرجی پیش بیاید. جرجانی ناامید نبود از اینکه بشود کاری از پیش برد.
کاغذی از مفتاح داشتم از وضع خودش خیلی ناراضی بود. کاغذی هم از امیرعباس داشتم. از کار او هم سر در نیاوردم گویا همیشه میان برلن و پاریس در مسافرت است. اگر دردسر زیاد نداشتهباشد کار بدی نیست. از 'Masse [ماسه] نوشتهبودید که تلفن زده. آدم بسیار شریفی است. خیلی از دست در رفته. اما خیلی خدمت به ایران کرده. و شنیدهام که اخیراً anthologie [جنگ] مفصلی از ادبیات ایران تهیه کرده که هنوز چاپ نشدهاست. همیشه حواسش متوجه بدبختیهای خانوادگیش است. رویهمرفته با فرانسویها بهتر از دیگران میشود کنار آمد. آخرین دفعه در موقع جشن فردوسی او را دیدم. مضحک اینجاست که او مرا خیلی جوان و حتی بچه تصور میکند. از کتاب اخیر صبحی که فرستادم یک جلد به او و یک جلد به لسکو بدهید. چون هر دو آنها به این کتاب علاقمندند.
من صلاح نمیدانم که به این سادگی در ماه اکتبر برگردید در صورتیکه خانه و زندگی و همه چیز به هم خوردهاست. باید آخرین اتمام حجت را کرد. اگر لازم است به عنوان کار یا مطالعه تمدید گرفت شاید در این مدت فرجی پیش بیاید. جرجانی ناامید نبود از اینکه بشود کاری از پیش برد.
خانلری میگفت مرخصی گرفته و خیال دارد بیاید به اروپا ولیکن با وجود بی پولی که از آن مینالد نمیدانم چه کلکی خواهدزد. مجلة سخن خیلی تق و لق شده و به جز ضرر عایدی دیگری ندارد. گمان نمیکنم امسال را هم تا آخر برساند. من حتی کنجکاوی را هم از دست دادهام و هیچ مایل نیستم که سر از کار دیگران در بیاورم.
روزنامة "شهباز" یک شماره در آمد و حسابی دخل دولت را در آورد و بعد هم توقیف شد. با همین پست آنرا میفرستم.
راجع به کتاب "زیر گنبد کبود" نوشته بودید. باید اقرار بکنم که چاپی آنرا نخواندم چون ماشین شدة آنرا دیدهبودم. Sce'nes [صحنههای] گوناگونی از زندگی اداری است. نویسنده البته tendance [گرایش] چپ نشان میدهد و خرابی اجتماعی را مجسم میکند و مخصوصاً دو رویی و تقلب اشخاص را. ارزش ادبی آن style [سبک] مؤلف است که سعی کرده اصطلاحات و امثال عامیانه را، شاید بیش از لزوم، به کار ببرد. در "پیام نو" و "ایران ما" و "مردم" گمان میکنم critiques [نقدهایی] راجع به این کتاب چاپ شدهاست.
مقالاتی که در فیگارو راجع به ایران چاپ شده به روزنامة ایران ما دادم و چند تا از آنها را ترجمه کرد.
هفتة پیش سپهر ذبیح را دیدم. میخواست "برهان قاطع" برایتان بفرستد و آدرس خانة جرجانی را گرفت ولیکن برهان قاطع چاپ سربی، پر از غلط مطبعه است. شنیدم دو جلد از فرهنگ دهخدا هم در آمدهاست. این هزار صفحه تازه به لغت "ابـو" ختم میشود. خیلی tendancieux [جانبدار] به نظر میرسد. اینهم مثل همة کارهای دیگرمان است.
همه چیز این خرابشده برای آدم خستگی و وحشت تولید میکند. باری، زندگی را به بطالت میگذرانیم و از هر طرف خواه چپ و یا راست مثل ریگ فحش میخوریم و مثل اینست که مسئول همة گهکاریهای دیگران شخص بنده هستم. همه تقاضای وظیفة اجتماعی مرا دارند اما کسی نمیپرسد آیا قدرت خرید کاغذ و قلم را دارم یا نه؟ یک تختخواب و یک اتاق راحت دارم یا نه؟ و بعد هم از خودم میپرسم در محیطی که خودم هیچگونه حق زندگی ندارم چه وظیفهای است که از رجالههای دیگر دفاع بکنم؟ این درددلها هم احمقانه شده. همه چیز در این سرزمین گـُهبار احمقانه میشود.
از قول من به خانمتان و به هویداها سلام برسانید.
قربانت
امضاء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(از توضیحات کتاب)
"خواهر زادة" هدایت، مقصود بیژن جلالی است.
"جشن فردوسی":
اشاره است به جشن هزارة فردوسی و کنگرهای که به این مناسبت از 12 تا 27 مهر 1313 با شرکت چهل تن از دانشمندان ایرانی و مستشرقان خارجی در تهران برگزار شد.
روزنامة "شهباز":
صاحب امتیاز: رحیم نامور، نخستین شماره 24/2/1322. از آن پس به صورت نامرتب و گهگاهی انتشار یافت. در 1329 ارگان جمعیت مبارزه با استعمار بود و تا 28 مرداد 1332 هر روزه عصر منتشر میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"بُخو بُریده":
"بُخو"ــ حلقه و یا زنجیری که دست و پای چهارپایان را بدان بندند. (لغتنامة دهخدا)
"بخو بُر" ــ کنایه از حقه باز و کهنه کار؛ رند. (فرهنگ فارسی عمید)
روزنامة "شهباز" یک شماره در آمد و حسابی دخل دولت را در آورد و بعد هم توقیف شد. با همین پست آنرا میفرستم.
راجع به کتاب "زیر گنبد کبود" نوشته بودید. باید اقرار بکنم که چاپی آنرا نخواندم چون ماشین شدة آنرا دیدهبودم. Sce'nes [صحنههای] گوناگونی از زندگی اداری است. نویسنده البته tendance [گرایش] چپ نشان میدهد و خرابی اجتماعی را مجسم میکند و مخصوصاً دو رویی و تقلب اشخاص را. ارزش ادبی آن style [سبک] مؤلف است که سعی کرده اصطلاحات و امثال عامیانه را، شاید بیش از لزوم، به کار ببرد. در "پیام نو" و "ایران ما" و "مردم" گمان میکنم critiques [نقدهایی] راجع به این کتاب چاپ شدهاست.
مقالاتی که در فیگارو راجع به ایران چاپ شده به روزنامة ایران ما دادم و چند تا از آنها را ترجمه کرد.
هفتة پیش سپهر ذبیح را دیدم. میخواست "برهان قاطع" برایتان بفرستد و آدرس خانة جرجانی را گرفت ولیکن برهان قاطع چاپ سربی، پر از غلط مطبعه است. شنیدم دو جلد از فرهنگ دهخدا هم در آمدهاست. این هزار صفحه تازه به لغت "ابـو" ختم میشود. خیلی tendancieux [جانبدار] به نظر میرسد. اینهم مثل همة کارهای دیگرمان است.
همه چیز این خرابشده برای آدم خستگی و وحشت تولید میکند. باری، زندگی را به بطالت میگذرانیم و از هر طرف خواه چپ و یا راست مثل ریگ فحش میخوریم و مثل اینست که مسئول همة گهکاریهای دیگران شخص بنده هستم. همه تقاضای وظیفة اجتماعی مرا دارند اما کسی نمیپرسد آیا قدرت خرید کاغذ و قلم را دارم یا نه؟ یک تختخواب و یک اتاق راحت دارم یا نه؟ و بعد هم از خودم میپرسم در محیطی که خودم هیچگونه حق زندگی ندارم چه وظیفهای است که از رجالههای دیگر دفاع بکنم؟ این درددلها هم احمقانه شده. همه چیز در این سرزمین گـُهبار احمقانه میشود.
از قول من به خانمتان و به هویداها سلام برسانید.
قربانت
امضاء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(از توضیحات کتاب)
"خواهر زادة" هدایت، مقصود بیژن جلالی است.
"جشن فردوسی":
اشاره است به جشن هزارة فردوسی و کنگرهای که به این مناسبت از 12 تا 27 مهر 1313 با شرکت چهل تن از دانشمندان ایرانی و مستشرقان خارجی در تهران برگزار شد.
روزنامة "شهباز":
صاحب امتیاز: رحیم نامور، نخستین شماره 24/2/1322. از آن پس به صورت نامرتب و گهگاهی انتشار یافت. در 1329 ارگان جمعیت مبارزه با استعمار بود و تا 28 مرداد 1332 هر روزه عصر منتشر میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"بُخو بُریده":
"بُخو"ــ حلقه و یا زنجیری که دست و پای چهارپایان را بدان بندند. (لغتنامة دهخدا)
"بخو بُر" ــ کنایه از حقه باز و کهنه کار؛ رند. (فرهنگ فارسی عمید)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر