۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (12)



*
12

*

تهران، 17 نوامبر 46 [26 آبان 1325]

یا حق
مدتی بود که کاغذی نفرستاده‌بودید و گمان می‌کردم رنجشی تولید شده و یا اتفاقی افتاده و یا مسافرتی کرده‌اید چون [حسن] رضوی گفت که مبتلا به گریپ هستید و جرجانی گفت که مأموریت سیاری گرفته‌اید. به هر حال دیشب جلو کتابخانة دانش به آقای جرجانی بر خوردم و چندین کاغذ به من داد: دو تا از هویداها و دو تا از سرکار.
چاپ مقالات "میراث هیتلر" مدتی است که تمام شده. از قراری که در ادارة روزنامه به من گفتند شماره‌های "رهبر" را مرتباً به آدرستان فرستاده‌اند و ذبیح هم این مطلب را تأئید کرد. یک دوره هم من با پست زمینی فرستادم اما به همان آدرس قدیم است. مگر خانه را عوض کرده‌اید؟ البته چاپ این مقالات بی غلط نیست و با وجود دقتی که شد با حروف شکسته مثل تمام روزنامه چاپ شد. از عکسها نتوانستند استفاده بکنند و آنها را نامرتب چاپ کردند و بعد هم آنها را به جرجانی تحویل دادم، اما رویهمرفته تمام کسانی که این مقالات را خواندند تعریف می‌کردند و تصدیق داشتند که مطالب آن کاملاً originale [ابتکاری] بود وانگهی این همه مخبر روزنامه به اروپا رفته‌اند تا حالا یکی از آنها یک صفحه مطلب حسابی نفرستاده چه برسد راجع به آلمان بعد از جنگ. این عقیدة کسانی است که من با آنها برخورد کرده‌ام. دیگران را نمی‌دانم. ذبیح معتقد بود که علیحده چاپ بشود اما چون ناقص بود نمی‌شد دست به این کار زد. در اینصورت می‌شود از عکسها استفادة بیشتری کرد. باقی اخبار که رسید می‌شود فکری برایش کرد اما اگر تا آنوقت روزنامه‌ای در میان باشد! چون از قراری که بویش می‌آید عنقریب دولت خیال دارد دسته گل دیگری روی آب بدهد: گویا تصمیم دارند بهانه بگیرند و با تمام قوای دولت شاهنشاهی به آذربایجان حمله بکنند و یک نظامی نکره هم همه کاره بشود در اینصورت تمام احزاب و روزنامه‌ها درش تخته می‌شود و شاید بسیاری از موجودات را هم سمبل بکنند. در هر صورت در این چاهک خلا همه جور کثافتکاری ممکن است.
نمونة چاپ کتاب که پیش جرجانی است من هنوز ندیده‌ام. رویهمرفته فلسفة چاپ این هرزگی را با این مخارج هنگفت من نفهمیدم. البته باید تصدیق بکنید که بیشتر خودتان خواسته‌اید تفریح بکنید و عباس هویدا نوشته‌بود که خیال دارید از J. Eiffel [ژ. افل] کاریکاتور بخواهید. این دیگر comble [بیش از اندازه] است چون قطعاً قیمت کمرشکنی خواهد خواست و من هیچ صلاح نمی‌دانم که تا این حد زیاده‌روی بکنید وانگهی اخیراً در تهران تئاتری چاپ شده که موضوع را از روی همین پیس گرفته و بیشتر "de'veloppe کرده" [بسط داده] و منتشر هم شده‌است. "بعثه الاسلامی" را تا حالا نتوانستم بفرستم. جمشید مفتاح بالأخره موفق شد که اجازة حرکت را بگیرد و محتمل است تا هفتة دیگر مسافرت کند و گویا به پاریس خواهد آمد. کتاب را به او می‌دهم بیاورد.
کاغذ فریدون هویدا یک Symphonie merde [سمفونی گُه] بود. ظاهراً خیلی ناراضی است. گویا از فرنگ توقع زیادی داشته. نمی‌دانسته که همه جا گـُه است. کتابهایی که عباس هویدا فرستاده‌بود به من نرسیده. Etre et Ne'ant [هستی و نیستی] سارتر را دکتر مهدوی برای فردید فرستاده‌است. از قول من به آنها سلام برسانید. یکنفر سویسی که اظهار آشنایی با سپهبدی و شما کرده برایم کاغذ فرستاده. اسمش P.J.de Menasce است. شبیه ایتالیایی. خواهش می‌کنم تلفظش را بنویسید.

زیاده قربانت
امضاء

.

۱ نظر:

روزبهان گفت...

شهروند عزیز،
پیش از هر چیز باید از شما عذر بخواهم زیرا کامنت شما را اشتباهاً پاک کردم. لطفاً مرا ببخشید.
اما در پاسخ به شما میتوان گفت که یکی از وجوهی که این نامه‌ها را متمایز و ارزشمند میکند همان چیزی‌ست که شما از آنها در یافته‌اید. یعنی این نوشته‌ها، زندگی و شخصیت واقعی و نیز نثر هدایت را بیش از دیگر کارهایش نمایان میکند.

باز هم ممنون از اینکه به اینجا می‌آیید. و باز هم شرمنده بخاطر خطایی که در انتشار نظر شما از این حقیر سر زد.
سربلند باشید گرامی
ارادتمند: روزبهان

بايگانی وبلاگ