۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (7 و 8)



*
7
*

تهران، 14 ژوئیه 46 [23 تیر 1325]

یا حق
از قرار معلوم کاغذی که هفتة پیش فرستادم با پست پس‌فردا حرکت خواهدکرد. راجع به موضوعی که اشاره کرده‌بودم تحقیقات کردم. رحمت الهی گفت که آقای حالتی (با مشخصات بلند و موی بور) که گویا نسبتی با سرکار دارد گفته‌بود که در دیوان کیفر (!)، نمی‌دانم عنوان درست است یا نه، به هر حال، مؤمن خیراندیشی به جرم نسبت "عنعناتی" مشغول دوسیه سازی برای سرکار بوده. جرجانی معتقد است که این موضوع به کلی احمقانه و غیرقابل قبول است گویا در اثر تحقیقات هم به همین نتیجه رسیدند. متأسفانه آقای حالتی به مسافرت رفته‌اند و تحقیقات بیشتری میسر نیست. احتمال دارد که چون صحبت کاری برایتان پیش آمده دشمنی خواسته انگشت توی شیر بزند وگرنه بسیاری ار عنعناتیهای دو آتشه، امروزه مصدر امور هستند و این تهمت بسیار بچگانه به نظر می‌آید.
لابد اطلاع دارید که میسیونی به ریاست مظفر فیروز به آذربایجان رفت و دیشب رادیو مژده داد که قضایا به طور مسالمت‌آمیز خاتمه یافت.
توی کافه در ضمن صحبت، خانلری به جرجانی می‌گفت که سرداری نامی به او گفته‌است که برای شما در آنجا کار درست شده و جرجانی هم تصدیق کرد. دیگر از خبرهای محلی که در پروگرام فرانسة رادیو تهران هم گفته‌شد ورود آقای رهنما به عنوان مرخصی است. من هیچ حوصلة ملاقاتش را ندارم. گویا دکتر رضوی هم همین روزها خواهدآمد. ذبیح را در خیابان دیدم اظهار می‌کرد که روزنامه‌ها را مرتب فرستاده‌است.
مطلب دیگری که می‌خواستم بنویسم اینست که پرویزی (جوان لنگ دراز شیرازی که در کافه می‌آمد) خیال دارد از فرانسه کتاب وارد بکند و شاید با همین پست برایتان کاغذی بفرستد. آیا ممکن است او را معرفی و راهنمایی بکنید؟ یعنی با شرایط قابل توجه. اگر دکتر رضوی آمد نظر او را هم می‌پرسم.
عجالتاً گرما شروع شده و اتاق جدیدم که میان صحراست به مثابة دالان جهنم است به طوری که مگس و پشه جرائت ورود در آنرا ندارند و غش می‌کنند باید با کاهگل و گلاب آنها را به هوش بیاورم.
رضوی نفت می‌خواست یکی دو ماه برود به انگلیس، اجازه‌اش ندادند بعد دست و پا کرد به فرانسه برود، آنجا هم سرش به سنگ خورد. تا حالا به توسط او چند بسته اغذیه فرستادم نمی‌دانم رسیده‌است یا نه؟ گویا مجلة پیام نو را هم به آدرستان می‌فرستند. از قول من به خانمتان سلام بسیار برسانید.
زیاده قربانت
امضاء

___________________________________

(از توضیحات کتاب):

مظفر فیروز در آن زمان معاون نخست‌وزیر بود و برای مذاکره به آذربایجان رفته‌بود. نگ. : دولتشاه فیروز (مهین)، "مظفر فیروز: زندگی سیاسی و اجتماعی شاهزاده مظفرالدین میرزا فیروز بر پایة یادداشتهای خود او" ، پاریس،1990، ص650.
====
در زمان جنگ جهانی دوم و در سالهای نخستین پس از آن، در فرانسه هم همچون دیگر کشورهای اروپایی، کمبود و کمیابی محصولات و کالاها همه‌گیر بود و دولت می‌کوشید با اتخاذ سیاستهای مختلف و از جمله با جیره‌بندی کالاها بر این مشکلات پیروز آید. فرستادن بسته‌های خوراکی و برنج از سوی هدایت هم به منظور تخفیف مشکلات دوست خود بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


*
8
*

25 ژوئیه 46 [3 مرداد 1325]

یا حق
کاغذها و کتاب Picasso [پیکاسو] که توسط دکتر رضوی فرستاده‌بودید و همچنین کتابهایی که هویدا به توسط او فرستاده‌بود به صاحبانش رساندم ولیکن بارانی مرحمتی در گمرک مفقود شده‌بود. جرجانی هم 14 جلد از کتابهایی که اخیراً فرستاده‌بودید به من داد. این دفعه کتابها خیلی برگزیده و قابل توجه بود. سه جلد Miller [هانری میلر] را خواندم. خیلی 'originalite [اصالت] دارد اما متأسفانه به یادداشتهای جنده‌بازی خود بیش از اندازه اهمیت می‌دهد. کتاب Mikhailov [میخائیلوف] را هم به طبری دادم. البته بیشتر کتابهایی که فرستاده‌اید نه همة آنها، چون مقداری از آنها تاکنون از دستم رفته‌است، به رسم امانت پیش من خواهدبود چون عدة آنها از حد تحفه و تعارف بسیار تجاوز کرده‌است. مجلة Pense'e و France-URSS [فرانسه-اتحاد شوروی] را انجمن فرهنگی دریافت داشت و حاضر است مخارج آبونمان آنرا به هر نحوی که ممکن باشد بپردازد. اما کتاب Ulysse [اولیس] که مطمئنم قیمت کمرشکنی داشته و نوشته‌بودید که فرستاده شده. علت این فداکاری را ندانستم چون دکتر رضوی هم آنرا خریده‌است و قرار است با کتابهایش برسد در اینصورت خرج زیادی کرده‌اید. رضوی نفت به عنوان مرخصی دو ماهه به لندن رفته‌است. گمان می‌کنم به طور یقین به پاریس هم سری بزند و البته با ایشان ملاقات خواهیدکرد.
چون شنیده‌ام که کاری در بروکسل گرفته‌اید تصور می‌کردم که آدرس پاریس تغییر خواهدکرد. عجالتاً من به همان عنوان Post Restante [پست رستانت] کاغذهایم را می‌فرستم، لابد در صورت مسافرت ترتیبش را خودتان می‌دهید.
از قراری که [امیرعباس] هویدا نوشته‌بود با او هم منزل هستید اما او هم خیال دارد به آلمان برود. نمی‌دانم مدت مسافرتش کوتاه است و یا به درازا خواهدکشید.
تا دو سه هفته پیش، تابستان تهران خیلی خوب بود اما یکدفعه شروع به گرم شدن کرده‌است. در اتاق من که میان بیابان و دارای 38 یا 39 درجه حرارت است حتی خواندن کتاب دیگر مقدور نیست و بیشتر وقت خودم را در کافة فردوس می‌گذرانم.
مقالاتی که نوشته‌بودید خواهیدفرستاد ممکن است که از سطح روزنامه زیادتر باشد در اینصورت می‌خواستم کسب اجازه بکنم که آیا ممکن است در مجلة سخن چاپ بشود یا نه؟ عجالتاً مجلة سخن یکماه تابستان را تعطیل کرده و بعد هم معلوم نیست چه بشود.
راجع به چاپ "افسانة آفرینش" مخالفتی ندارم اما با این گرانی گمان می‌کنم خرج هنگفتی بردارد و در اینصورت تعجیلی در چاپ آن نیست. به هر حال هر وقت وسیله فراهم شد یک نسخه از آنرا خواهم فرستاد.
چند روز است که لوئی سایان به تهران آمده و به اصفهان و چالوس و تبریز مسافرت کرده. لابد در روزنامه‌ها شرح مفصل آنرا خوانده‌اید. چیزی که باعث امیدواری است معلوم می‌شود که به میهن وحشتناک ما هم دارند زورکی اهمیت می‌دهند. البته استفاده از آن بسیار بجاست تا حزب مسخرة دموکرات تهران چه آشی برایمان پخته‌باشد. عجالتاً وضعیت بسیار درهم و برهم است و به طور صریح نمی‌شود گفت که از این میان چه بیرون خواهد آمد.
از قول من به خانمتان و آقای [امیرعباس] هویدا سلام برسانید.
زیاده قربانت
امضاء

_____________________________________________

(از توضیحات کتاب):

لوئی سایان، دبیر کل سندیکای جهانی کارگران، در پی اعتصاب خونین کارگران نفت در خوزستان به ایران آمد (29/4/1325) و تا 7/5/1325 در ایران بود.
====
غرض هدایت از "حزب مسخرة دموکرات تهران"، حزبی است که احمد قوام، نخست وزیر، در 8 تیر 1325 تشکیل داد و بر آن "حزب دموکرات ایران" نام نهاد. این حزب اهرم اجرایی مقاصد و برنامه‌های سیاسی قوام بود که خود نیز رهبر آن بود.

.



هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ