۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (5)



*
5

*

7 ژوئن 46 [17 خرداد 1325]

یا حق
کاغذ مفصلی که به تاریخ 28 مه [7 خرداد] بود دیروز رسید. چون ممکن است که پس فردا پست فرانسه حرکت کند اینست که اجمالاً به بعضی سؤالات آن جواب می‌دهم تا فرصت از دست نرود و مطالب دیگری هست که محتاج به تحقیق است. اتفاقاً دو سه روز پیش جرجانی را دیدم که مقداری کاغذ از سرکار داشت و می‌گفت روز بعدش باید مقداری امانت از پستخانه تحویل بگیرد. همچنین کتاب Noces [عروس] آقای Camus را هم به بنده مرحمت فرمودند. کاغذ اخیرتان دو روز بعد به من رسید. به هر حال مطلبی که هیچ معلوم نیست صحت داشته‌باشد و من افواهاً از رحمت الهی شنیدم اینست که به طور سربسته به من اظهار داشت که شخص نسبتاً مطمئنی به او گفته‌بود در عدلیه برایتان مشغول دوسیه سازی هستند و خیال تعقیبتان را دارند. من الهی را مأمور کردم که جزئیات را تحقیق بکند اما متأسفانه دو سه روز است که او را ندیده‌ام یعنی به کافه نیامده اما موضوع را به جرجانی گفتم، قرار شد که ایشان هم تحقیقات لازم را بکند و هر وقت من اطلاعی به دست آوردم فوراً به او اطلاع بدهم. به نظر من این حرف کاملاً مضحک و بی اساس بود اما جرجانی گفت که ممکن است از راه بدجنسی مثلاً یک محاکمة عقب افتاده و یا موضوعی را پیرهن عثمان بکنند. در هر صورت به محض اینکه اطلاعی به دست آمد فوراً خبر خواهم داد که قضیه از چه قرار بوده*. چنانکه از کاغذهایتان به دست می‌آید به 'susceptibilite [حساسیت] سختی دچار هستید. امیدوارم این مطلب بر شدت آن نیفزاید. البته در همین چند روزه موضوع روشن خواهد شد. از اینکه مخلص را به خطة اروپا دعوت کرده‌اید بسیار متشکرم اما عجالتاً نه شوق و نه وسیلة این اقدام را در خودم نمی‌بینم و نه خیلی چیزهای دیگر را که شرحش مورد ندارد. به قول سعدی برای زناشوئی باید مردی را آزمود.
راجع به روزنامه و مجلات با تفضلی صحبت کردم او اظهار داشت که مرتباً روزنامه‌ها را به ذبیح می‌دهد حالا او چرا نمی‌رساند یا تنبلی می‌کند علتش را نمی‌دانم. مدتهاست که خودش را ندیده‌ام اما به توسط برادرش برای او پیغام فرستادم. فریدون فروردین هم گویا روزنامة رهبر و بشر را برایتان فرستاده یعنی خودش می‌گفت و قرار شد تقاضایی که راجع به سینما دارد خودش بنویسد. اما در خصوص مقاله، گمان می‌کنم که اگر مقالات مسلسلی باشد ممکن است جداگانه و یا به شکل یک collection [مجموعه] چاپ کرد. ازین گذشته روزنامة بشر به مدیریت دکتر کیانوری و به اسم دانشگاه نسبتاً روزنامة (البته با تمایل چپ) مناسبی است اگر مقالاتی برایش بفرستید کلاهش را به هوا خواهد انداخت.
اما اینکه از شایعات نسبت "عنعناتی" نتایج آنقدر پر دامنه گرفته‌بودید به نظر من صحیح نیست چون این حرف را در همان روزهای اول مسافرتتان زدند و بعد هم فراموش شد. اگر جواب کاغذتان را دکتر حکمت یا صبحی نداده‌اند اولی از کون گشادی و دومی از گیجی و سرگرمی فراوان است.
اینکه اظهار تمایل به بازگشت کرده‌بودید من البته از جزئیات وضعیتتان اطلاع ندارم اما اگر فرصتی به دست بیاید و کاری پیدا بشود گمان می‌کنم مناسبتر از اینجا باشد. اگر مقصود خدمت به جامعه و مشغولیات است تصور می‌کنم وسایل در آنجا بیشتر و مؤثرتر باشد مثلاً باز کردن rubrique [ستون] گمنام در یکی از روزنامه‌های فرانسه، ترجمه و یا چاپ مقالات مستقل و غیره.
یکی دو روزنامة جدید فرانسه را دیدم و نتیجة انتخابات آنجا هم حقیقتاً یک شاهکار بود. وقتی آدم این گُه کاریها را از ملت متمدن فرانسه ببیند صد رحمت به ملت گندیدة ایران می‌فرستد که باز تکان و هیجانی پیدا کرده. یکی نیست از آنها بپرسد آیا کاردینالها و پاپ، فرانسه را نجات دادند که حالا اینطور ملت را خر کردند یا عوامل دیگری در بین بود.
از موضوع آذربایجان پرسیده‌بودید گمان می‌کنم دو عامل دارد یکی سیاست بین‌المللی و دیگری سیاست داخلی که مربوط به ایران می‌شود. ابتدای این جنبش با تحریک غرور ملی (ترک) و تا حدی ضد فارس شروع شد ولی در اساس منظور اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را داشت و ضمناً با سیاست خارجی مصر و اندونزی و یونان مربوط می‌شد اما بعد از تغییر کابینه همین که خواستند از در مسالمت‌آمیز با آنها در آیند صورت دیگری به خود گرفت یعنی جنبش آذربایجان یک جنبش ایرانی و ملی معرفی شد که در حقیقت به نفع تمام ایران تمام می‌شد. در اینجا با منافع جنوب تماس پیدا می‌کرد در موقعی که پیشه‌وری نه به عنوان نخستین رئیس جمهور بلکه فقط به نمایندگی آذربایجان با عده‌ای از قبیل دکتر جهانشاهلو و ابراهیمی و غیره به تهران برای مذاکرات آمدند گویا سر دو موضوع مهم مذاکرات عقیم ماند: تقسیم اراضی و به هم زدن قشون داخلی آذربایجان که به علت دسیسة جنوبیها و مخالفت شاه به جایی نرسید. در همان موقع مذاکره به دستور شاه، ارتش شاهنشاهی به کردستان حمله کرد. از طرف دیگر آقای علاء نوکر شاه، برای وطنش به چُسناله افتاد و بعد هم تحریکات دیگر. ولی مطلبی که مسلم است دولت شوروی با داشتن آن منافع و با آن جنگی که کرد نمی‌آید خودش را بدنام بکند که آذربایجان ما را بخورد. از طرف دیگر بعد از جنگ اگر قرار است که در اینجا تغییر پیدا بشود موضوع آذربایجان وسیلة بسیار مؤثری است و اگر اصلاحاتی که آنجا شده در تمام ایران بشود به نفع این ملت خواهد بود. هنوز موضوع کشمکش به نتیجة قطعی نرسیده.
تمبر پست را بعد خواهم فرستاد. اینکه نوشته‌بودید "راه آزادی" را خریده‌اید خیلی تعجب کردم چون مخصوصاً نوشته‌بودم که آنرا خوانده‌ام تا این ناپرهیزی را نکنید.
کتاب Dos Passos [دوس پاسوس] هویدا رسید. بسیار متشکرم. کتاب قیمتهای عجیب پیدا کرده پشت پاکت 55 فرانک تمبر داشت. من از مظنة فرانک نمی‌توانم سر در بیاورم. مجلات فرانسه گاهی به دستم می‌رسد به توسط Ladune [لادون] اما نامرتب.
فرستادن لیست کتابها مشکل است چون همه‌اش را پخش و پلا کرده‌ام. بعد تهیه می‌کنم. دکتر رضوی در آنجا چه می‌کند؟ موجود عجیبی است! از کجا پول در می‌آورد؟

زیاده قربانت
امضاء
---------

* موضوع بالا را بیخود نوشتم می‌دانم که اسباب فکر و خیالات خواهد شد. بهتر بود که بعد از تحقیق نوشته می‌شد.

_______________

"عنعناتی"، لقبی بود که به کنایه و طنز به هواداران سید ضیاءالدین طباطبائی داده می‌شد. او که در سالهای سلطنت رضا شاه در تبعید در خارج از کشور به سر می‌برد در شهریور 1322 از فلسطین به ایران بازگشت و در انتخابات مجلس چهاردهم به وکالت انتخاب شد و در این مجلس رهبری اکثریت را داشت. او که حزبی به نام "ارادة ملی" تشکیل داده‌بود و کتابی جزوه مانند هم نوشته‌بود با عنوان "شعائر ملی" که در آن از "عنعنات ملی" (سنتهای ملی) سخن می‌گفت. آن اصطلاح، این چنین ریشه گرفته‌بود.(از توضیحات کتاب)





۱ نظر:

Amirsj Hakimi - امیر حکیمی گفت...

تایخ نامه ها عجیب است... خرداد بیست و پنج. انگار هیچ چیز عوض نشده. زمان جابجا شده. همه چیز همان مانده یا با تقریب خوبی بدتر شده. حکایتی ست

بايگانی وبلاگ