۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

صادق هدایت - هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (4)



*
4

*
8 مه 46 [18 اردیبهشت 1325]

یا حق
اولا معذرت می‌خواهم که چون قلم خودنویس را گم کرده‌ام و با قلم معمولی عادت ندارم کارم مشکل شده. کاغذی که از گار Saint-Lazare [سن لازار] فرستاده‌بودید به تهران رسید. یاد هتل Terminus [ترمینوس] افتادم که در همانجاست و چندین بار به دیدن شخصی در همان هتل رفته‌بودم. یادش به خیر!!
اتفاقاً امروز صبح به ملاقات جرجانی رفتم و با هم به پستخانه رفتیم و ده بستة کوچک به آدرستان فرستاد و بعد هم شورای سردبیران مجلة سخن بود. آقایان دکتر مهدوی و فردید هم حضور داشتند و ذکر خیر سرکار شد.
اینکه خیال دارید برای روزنامه مقاله بفرستید، من صلاح نمی‌دانم. سبک است و به علاوه عقاید آنها در هر چند روز خیلی عوض می‌شود. مقصود ... و همان روزنامه‌ای است که با رئیسش ملاقات کرده‌اید. روزنامه‌های حزبی هم که نمی‌دانم خودتان مایل هستید در آنها چیزی بنویسید یا نه؟ در صورتی که مجلة سخن هنوز سیاه بخت است ممکن است به مجلات دیگر از قبیل یادگار بفرستید. به هر حال خود دانید.
تا اینجا رسیده‌بودم که کاغذ دیگری دوباره از سرکار رسید.
این قلم و دوات کلافه‌ام کرد. این کاغذ مال 25 آوریل [5 اردیبهشت] و در سه صفحه بود. از دعوتی که کرده‌بودید خیلی متشکرم ولیکن تحولات عجیبی در من رخ داده. نه تنها هیچ جور علاقة بخصوصی در خودم حس نمی‌کنم، آن کنجکاوی سابق از سرم افتاده بلکه میل مسافرت که سابقاً در من خیلی شدید بود حالا دیگر کشته شده و یا در اثر دقت دقیق در احوال اقتصادی و اجتماعی و سن و سال ووووو ... از صرافت این illusion [توهم] افتاده‌ام. روزها را یکی پس از دیگری با سلام و صلوات به خاک می‌سپریم و از گذشتن آن هم افسوس نداریم. همه چیز این مملکت مال آدمهای بخصوصی است. کیف، لذت، گردش و همه چیز. نصیب ما این میان، گند و کثافت و مسئولیت شد. مسئولیتش دیگر خیلی مضحک است!! آنهای دیگر مسئولیت اتومبیل سواری و قمار و هرزگی دارند.
اینها همه گلة مادر قاسمی است. پاتوق شبهایمان La mascotte است؛ خلوت است و آدم اداهای ایرانی کمتر می‌بیند.
جای شما خالی چند روز پیش به شهریار رفتم و شب در منزل یکی از رعیتها خوابیدم. گمان نمی‌کنم که هیچ جای دنیا وضعیت میهن ششهزار ساله را داشته‌باشد. تراخم، سل، مالاریا، کثافت، شکنجه‌های قرون وسطائی، نفاق حکمفرما است. اینجائی که بودم ملک آقای ... آزادی طلب بود. شرحش خیلی مفصل است ...
...........................
مطلبی که مهم است همان وقت که به مسافرت رفتید، اتفاقاً از طرف همین روزنامه‌های خودمان شهرت دادند که شما با سید ضیائیها ساخت و پاخت کردید. این مطلب را هم علتش را نفهمیدم اما مدتی است که دیگر چیزی نمی‌گویند. حالا می‌خواهید با این روزنامه‌ها همکاری بکنید؟
در صورتی که خانلر خان از کار خود پشیمان است و حالا شخص او به درک، بالای مجلة سخن کسی نتوانسته حرفی در بیاورد و در هر صورت مطمئنتر است و سنگینتر. بعد هم روزنامه‌های دیگری مثل بشر ، برای دانشجویان دانشگاه چاپ می‌شود که نسبتاً بد نیست. اگر مقالة مناسب بفرستید کلاهش را به هوا خواهد انداخت.
کتاب Fabrique d'absolu [کارخانة مطلق سازی] کارل چاپک را که خیلی انترسان بود به قائمیان دادم که اگر بتواند ترجمه کند.
مفتاح و برادر کوچک هویدا هم گویا عنقریب به بلژیک خواهند رفت. دیگر خیلی انرژی صرف شد.
قربانت
امضاء

[در حاشیه]

* 27 آوریل
** مهدوی خیال دارد به سوئیس برود. شمارة دوم سخن هنوز از چاپ در نیامده.
*** آقای فریدون فروردین مأمور فرستادن یکی دو روزنامه شده‌است و تقاضای عاجزانه دارند: تحقیق بفرمائید که در فرانسه 'Double [دوبله] کردن فیلم از چه قرار است و شرایطش چیست؟

_____________________________________

(از توضیحات ناصر پاکدامن:)
در تنظیم و تدوین این مجموعه یکی دو اصل ساده مبنای کار قرار گرفته است:
ــ نه کلمه‌ای بر نامه‌ها اضافه شود و نه کلمه‌ای از آنها حذف شود. پس این مجموعه دربر گیرندة متن کامل و بی کم و زیاد نامه‌های هدایت است به دوست خود، حسن شهید نورائی. البته واضح است که این اصل را نتوانستیم در مورد نامة 4 که اصل آن در دست ما نیست به کار بندیم.
این نامه نخست همراه مصاحبة مفصلی با دکتر خانلری در بارة هدایت، در هفته نامة سپید و سیاه به چاپ رسیده‌است (سپید و سیاه، 729، 1346/6/24 ص. 17-16 ). در اینجا این نامه از هفته نامة سپید و سیاه نقل شده‌ و توضیحات هدایت به صورت زیرنویس در پایان نامه آورده شده‌است.

.




هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ