۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

صادق هدایت - هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (33)


33
*

29 سپتامبر 47 (6 مهر 1326)

یا حق
کاغذ 8 سپتامبر [16 شهریور] از لندن و کاغذ 19 [27 شهریور] از پاریس رسید. کاغذ لندن [را] چون فقط impression [مشاهدات] مسافرت بود و چیز خصوصی در بر نداشت و به علاوه مطالبش بسیار جالب توجه بود به چند نفر دادم خواندند، از قبیل دکتر حکمت و خانلری. من هم که به طور اتفاق یکی دو نطق مینوی را سابق شنیده بودم همین عقیده را داشتم که چند نفر ایرانی در لندن دور هم جمع شده‌اند و خودشان را وارث انحصاری تخت و تاج زبان و ادبیات فارسی می‌دانند. شاید هم که زیاد دور نرفته باشند ولیکن سوراخ دعا را گم کرده‌اند و نمی‌دانند که راه اصلاح، نطق در رادیو و خودنمایی نیست. چون کار از جای دیگر خراب است. زبان فارسی نه یک گرامر حسابی دارد نه یک لغت اقلاً مثل "المنجد" نه کتاب کلاسیکی و نه یک کرسی در دانشگاه. با رمل و اسطرلاب هم نمی‌شود آن را یاد گرفت. فقط عده‌ای بی خود و بی جهت اظهار فضل می‌کنند و سر تلفظ لغات تو سر هم می‌زنند. سطح معلومات هم الحمدالله روز به روز پائین‌تر می‌آید. و حالا که دکتر صدیق برگشته، شورای وحشتناکی از آخوندها تشکیل داده و معتقد است در تعلیمات دینی مدارس مسامحه شده و باید هرچه زودتر جبران بشود. به علاوه در نظر دارد که مدارس را حرفه‌ای بکند به این معنی که چون شاگردان باهوش ما زیاد the'orie [نظریه] یاد می‌گرفتند بهتر است از این به بعد زیر دست مشدی حسن و مشدی حسین نجاری و بقالی و هیزم شکنی یاد بگیرند.
به هر حال این مطالب مربوط به ما نیست. به گور پدرشان و میهنشان و اقداماتشان اما دیگر روضه خوانی کردن و ننه من غریبم در آوردن به کلی بی جاست. آب از سرچشمه گل است.
در خبر جوف که سازمان دانشگاه تبریز است اسم مینوی را خواهید دید. کس دیگری غیر از او نمی‌تواند باشد اما من هنوز نمی‌توانم باور کنم که او حاضر شده لندن را ترک بگوید و در تبریز به تدریس بپردازد مگر اینکه موقت باشد و برای کسب titre [عنوان] است. ولیکن تعجبتان بیشتر می‌شود چون اسم جرجانی را هم جزو دانشیاران آنجا می‌خوانید. راستش این است که جرجانی برای فرار از زیر بار کارهای احمقانة اداری و اختلافات داخلی زندگی، این پیشنهاد را پذیرفته و قبلاً هم به من گفته بود. البته به صلاح اوست چون کارش خیلی سبک خواهد شد.
جمعة گذشته هم او را دیدم. گویا پس فردا حرکت می‌کند. کاغذی که از پاریس فرستاده بودید به او دادم خواند البته کاغذ خودش را قبلاً مطابق دستور پاره کرده بودم. تو لب رفت و ضمناً اظهار شادی کرد که اگر چنانچه نوشته بودید حلق و بینی را عمل کنید به کلی معالجه خواهید شد و عصبانیت برطرف خواهد شد چون از وقتی که خودش این کار را کرده به همه توصیه می‌کند.
راستی کاغذ اخیرتان بسیار ناامیدانه و عصبی بود. تا اندازه‌ای حق دارید، قبول دارم. اما رویهمرفته در زندگی نباید آنقدر هم سخت گرفت. آیا زندگی آنقدر دقیق و مهم و مطابق با قوانین تغییرناپذیر است؟ تازه اگر هم بود برای ما صدق می‌کرد؟ من گمان می‌کنم حالا که کارتان با توصیة اشخاص دیگر صورت نگرفت اگر شخصاً به تهران بیایید و با همین موجودات گـُه آلود چشم توی چشم روبه رو بشوید شانس زیادتری خواهید داشت که بتوانید کار را از پیش ببرید. آوردن زن و بچه که صلاح نیست چون خانه و زندگی مرتبی ندارید به علاوه ممکن است باز هم ماموریتی بگیرید و قوز بالا قوز خواهد شد. حالا که تصمیم دارید بچه ها را از آب و گل درآورید، عصبانی شدن و غم و غصة زیادی غیر از این که به خودتان صدمه بزنید هیچ نتیجة دیگری نخواهد داشت.
به هر صورت اگر آدرس Lescot [لسکو] را دارید برایم بفرستید. مدتهاست که کاغذی بدون آدرس فرستاده که هنوز جوابش را نداده‌ام و آدرسی که قبلاً داده بود را گم کرده‌ام.
اخیراً یکی از نویسندگان فرانسه Joseph Breitbach [ژوزف براتباخ] چندین کتاب از خودش و Julien Green [ژولین گرین] و Jean Schlumberger [ژان اشلمبرژه] بنا به توصیة Upton [اپتن] برایم فرستاد و dedicace [تقدیم] کرده. آدرس اپتن را ندارم از او تشکر بکنم. قرار بود به تهران برگردد هنوز از او خبر نیست.
از قراری که نوشته بودید تا 15 روز دیگر در تهران خواهید بود دیداری تازه خواهد شد بعد هم بالاخره باید جملة احمقانه‌ای که در ایران succes [موفقیت] پیدا کرده، "این نیز بگذرد!"، را آویزة گوش کرد.              یاهو

امضاء


________________________________________

از توضیحات کتاب

* "المنجد" : فرهنگ لغت عربی ــ عربی
* از آغاز این سال تحصیلی (مهر 1326) تدریس تعلیمات دینی در دبیرستانها اجباری شد و درس فقه وارد برنامة تحصیلی مدارس متوسطه گردید.
* دانشگاه تبریز با دو دانشکدة پزشکی و ادبیات در 20 آبان 1326 افتتاح می‌شود.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

در مورد فرديد و هجويه شما
بايد بدانيد و بيشتر از آن بفهميد كه تمسخر كار فرومايگان است كساني كه كوتاهي قدشان را با مسخره ساختن زبان اين و آن و تهي بودن خود را با دشنام دادن به شخصيت ها مي پوشانند..
اگر تمام حرف هاي او پوچ و شطحيات باشد عمل شما پوچي بتوان دو است.
هستي اينقدر بي معني و پوچ نشده كه به اين مسخرگي بيافتيم.
به خود آييد اگر هنوز خود ي برايتان مانده.

بهروز روزبهان گفت...

ناشناسِ (نمیگویم عزیز چون ممکن است شنیدن این کلمه از سوی فرومایگان به شما بر بخورد، اما) گرامی،
من به آنچه در بارة فردید نوشته ام سخت معتقدم هرچند که شما آن را هجو بدانید. من هم به شما پیشنهاد میکنم بیشتر در بارة او بخوانید و بدانید که تمسخر کار فرومایگان است.
در ضمن نمیدانم چرا نظرتان را زیر همان پست ارسال ننموده‌اید!
شاد و سربلند باشید
با احترام: روزبهان

بايگانی وبلاگ