۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

صادق هدایت ـ هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی (31)



*
31

*

25 اوت 47 [2 شهریور 1326]

یا حق
هفتة گذشته کاغذی که از برتانی فرستاده بودید رسید.از قرار معلوم همة امیدها مبدل به یأس شد و جداً به فکر برگشتن افتاده‌اید. البته اگر خانه و زندگی سر جایش بود مانعی نداشت. به خصوص که گیر آوردن آن بسیار مشکل است. گمان می‌کنم همانطور که تصمیم گرفته‌اید بهتر است که تنها بیائید و بعد از تهیة وسایل زندگی (!) اهل بیت را احضار بکنید.
باباشمل که مدتی است در تهران است هفتة گذشته روزنامة خود را منتشر کرد. خیلی بی مزه‌تر از سابق بود و غرور میهن پرستیش گل کرده بود. البته هر کسی جای او باشد که بتواند چند سالی در اروپا تفریح بکند و به محض اینکه برگشت، سر کار خوش‌حقوق و بیزحمتی برود میهن‌پرست می‌شود. مسعودی هم سخت میهن‌پرست است. همة دزدها و قاچاقچیها همه میهن‌پرست هستند. باید هم همینطور باشد و راستی میهن مال آنهاست.
اگر راهنمای touristes[جهانگردان] در اروپا برای خارجیها می‌نویسند باید در ایران یک راهنمای زندگی برای مردمانش نوشت. چون در حقیقت مسئلة زندگی بخور و نمیر کارش به جای باریک کشیده. به هر حال همة اینها را باید به حساب سرنوشت گذاشت. البته از ناچاری.
مریم فیروز که دو سه ماه پیش در سویس مشغول معالجه بود و به تازگی برگشته از گرانی فوق‌العاده آن صفحات و به خصوص فرانسه صحبت می‌کرد ولیکن قافلة هم‌میهنان عزیز مرتب به اروپا و آمریکا رهسپار است.
چند روز بود که تهران سخت گرم و کثیف بود من که از همه جور 'activite [فعالیت] افتاده بودم. نه می‌توانستم بخوابم و نه بنشینم و نه ... از قراری که شنیدم در اروپا هم گرمای فوق‌العاده شده. اما یکی دو روز است که هوا بهتر است تا بعد چه بشود معلوم نیست.
مدتی است که فرصت فرستادن روزنامه را نکردم. شاید هم کمک طبی کرده باشم چون خواندن مزخرفات اینجا جز اینکه عصبانی بکند و فشار خون را بالا ببرد نتیجة دیگری ندارد. با این مدت کمی که در پیش دارید یک cure [دورة مداوا] نخواندن روزنامه بکنید خیلی مؤثر است. در من که تأثیر خوبی بخشیده. مدتی است که از هیچ جای دنیا و هیچ اتفاقی خبر ندارم و مثل اینست که چیزی را نباخته‌ام. دنیا و اتفاقاتش به چه درد من می‌خورد؟ ما سرنوشتمان این بوده که سر پیری توی اتاق گندیده‌ای بیفتیم که از یک طرف سمفونی آهنکوبی مرتب شنیده می‌شود و از طرف دیگر خانة سید هاشم وکیل با گرد و خاک و سر و صدایش جلو پنجره‌ام بالا می‌رود و باقیش هم از این گـُه تر.
چند روز پیش جرجانی را دیدم. او هم در فلاکت زندگی خودش غوطه‌ور است و خیلی شرمنده بود که با تمام حسن نیت نتوانسته کاری انجام بدهد البته نباید فراموش کرد که کاری هم از دستش ساخته نبوده اما از چیزی که تعجب می‌کنم 'probite [درستکاری] اداری اوست که حتی روز جمعه را هم به خواندن دوسیه‌های احمقانة اداری وقتش را می‌گذراند و چون بی سر و صداست از قرار معلوم حسابی از گُرده‌اش کار می‌کشند.
خیال دارم در این هفته چند بسته برنج به آن آدرسهای آلمان بفرستم چون حالا وسایلش را در خانه هم می‌شود تهیه کرد.
اگر از فریدون هویدا ملاقات کردید سلام مخلص را برسانید و سفارش کنید آن موجودی که در گرونوبل است، مقصود بیژن جلالی است، اگر ممکن باشد در همانجا بماند و تحصیل بکند چون ظاهراً از آنجا بدش نیامده است.

قربانت

امضاء


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

( از توضیحات کتاب )

ــ برتانی: نام منطقة شمال غربی فرانسه. خانوادة همسر شهیدنورائی در شهر کمپر (Quimper) سکونت داشت و در این ایام، همسر او با فرزندانش در خانة پدری خود زندگی می‌کرد.
ــ تا این زمان کوششهای شهیدنورائی برای یافتن شغل و کار در فرانسه بی نتیجه مانده است و وی اندیشة بازگشت به ایران را در سر می‌پروراند.
ــ باباشمل: هفته نامة طنز سیاسی، صاحب امتیاز مهندس رضا گنجه‌ای. نخستین شماره 27/1/1322. از مهر 1324 تا مرداد 1326 که مدیر نشریه در سفر اروپا بود منتشر نشد و پس از این تاریخ، انتشار دوبارة خود را از سر گرفت.



بايگانی وبلاگ