نيما يوشيج
امروز دو ماه از حرکت عظيم مردمی ايران که برای احقاق حقوق از دست رفتهی خود ، پس از انتخابات نمايشی رياست جمهوری ، دست به تظاهرات و اعتراضاتي آرام و مسالمتآميز زدهاند میگذرد. برخی نام اين حرکت بزرگ را "انقلاب" میگذارند و برخی ديگر معتقدند که اين حرکت هنوز مؤلفههای يک انقلاب را دارا نيست و به آن نام "جنبش اجتماعی" میدهند. صرفنظر از قضاوت در بارهی اين نامگذاریها ، بايد گفت که هر دو گروه در مهمترين بخش متفقند؛ يعنی "حرکت" .
در اين دو ماه هرکسی چه در ايران و چه خارج از آن ، به سهم و اندازهی خود ، گامی برای پيشبُردِ اين حرکت برداشتهاست. از بستنِ يک نوار سادهی سبز بر مچ دست گرفته ، تا شرکت در تجمعات چندينهزار نفری و روبرو شدن با جانيان. حکومت در اين دو ماه از هيچ جنايتی در برخورد با مردم فروگذار نکردهاست. اما در عين حال همگان بر اين باورند که در هفتههای اخير ، از خشونتِ نيروهای سرکوبگر در ملاء عام کاسته شدهاست. و اين نيست مگر به يُمن رسيدنِ فريادِ دادخواهیِ مردم ايران به گوش جوامع بينالمللی و تحت فشار قرار گرفتن و محکوميت حکومت از سوی اين جوامع. در اين اطلاعرسانی ، کوچک و بزرگ و پير و جوان نقش داشته و دارند. اما بديهیست افرادی که از وجهه و اعتبار بينالمللی برخوردارند ( نظير سياسيون ، هنرمندان ، ورزشکاران ، روزنامهنگاران و افراد ذینفوذی که در عرصههای جهانی صاحبِ نامند) ، نقش برجستهتری در اين ميان میتوانند و بايد داشتهباشند. در اين دو ماه ، افرادی مثل محسن مخملباف ، محمدمحسن سازگارا ، خانم شيرين عبادی ، اکبر گنجی و چند تن ديگر ، در حد توان تلاش نمودهاند تا صدای مردم ايران را به گوش جهانيان برسانند. هرچه بر تعداد اين دست افراد افزوده شود قطعاً درخت اين جنبش زودتر به بار خواهدنشست ، چراکه حمايتهای جهانی از مردم ايران گستردهتر و مؤثرتر خواهدگشت.
معدودند هنرمندانِ ايرانیای که از جايگاهی ويژه و معتبر در خارج از ايران برخوردار باشند. اما بیشک معتبرترين آنها عباس کيارستمی ست. پذيرشِ اين واقعيت که بزرگترين آرزوی دانشجويانِ رشتهی سينما در بهترين مدرسههای سينماييِ اروپا اين است که روزی کيارستمی شوند ، شايد کمی سخت باشد، اما حقيقتی انکار ناشدنیست. سالهاست که مجامع سينمايي غرب (به ويژه اروپا) به عباس کيارستمی جای مخصوصی اختصاص دادهاست. نظر به اهميت ديدگاه حرفهایاش سالهاست که عضو هيئت داوران جشنوارههای گوناگون بودهاست و آثارش در مدارس سينمايي مورد بحث و گفتگو قرار میگيرد. با اين اوصاف ، حال تصور اينکه همراهی عباس کيارستمی با جنبش بزرگ مردم ايران ، چه تأثير مثبت و شگرفی میتواند بر روی اذهان عمومی در غرب داشتهباشد و چه خدمتی به پيروزی اين انقلاب بکند ، ديگر دور از ذهن نيست. اما دريغ از کوچکترين حرف يا حرکتی در اين دو ماه.
آقای کيارستمی ، روی سخنم با شماست :
هنرمند در هر بُرهه از زمان ، مسئوليتی هم در قبال مردم دارد . همان مردمی که هنرپيشههای هميشگی فيلمهای شما بودهاند. منفعل بودن ، جز اينکه شما را به تدريج از ذهن عموم پاک کند هيچ ثمری در بر نخواهدداشت. من خودم هميشه از طرفداران سينمای شما بودهام ، اما بايد پذيرفت که رفتار و کُنشِ هر کس در زمانهای خاص و تاريخیِ يک جامعه ، شخصيت و حتی شايد کار او را در نگاه ديگران ، دستخوشِ تغييراتی به جا ماندنی خواهدکرد ؛ مثبت يا که منفی.
آقای کيارستمی ، سکوت طولانی شما پاسخی درخور به انتظار همگانی نيست. انقلاب ، انفعال را برنمیتابد. و به يقين "رگهای ابدی سرنوشت از ميان ريگها و الماسها میگذرند".
23 مرداد 1388
امروز دو ماه از حرکت عظيم مردمی ايران که برای احقاق حقوق از دست رفتهی خود ، پس از انتخابات نمايشی رياست جمهوری ، دست به تظاهرات و اعتراضاتي آرام و مسالمتآميز زدهاند میگذرد. برخی نام اين حرکت بزرگ را "انقلاب" میگذارند و برخی ديگر معتقدند که اين حرکت هنوز مؤلفههای يک انقلاب را دارا نيست و به آن نام "جنبش اجتماعی" میدهند. صرفنظر از قضاوت در بارهی اين نامگذاریها ، بايد گفت که هر دو گروه در مهمترين بخش متفقند؛ يعنی "حرکت" .
در اين دو ماه هرکسی چه در ايران و چه خارج از آن ، به سهم و اندازهی خود ، گامی برای پيشبُردِ اين حرکت برداشتهاست. از بستنِ يک نوار سادهی سبز بر مچ دست گرفته ، تا شرکت در تجمعات چندينهزار نفری و روبرو شدن با جانيان. حکومت در اين دو ماه از هيچ جنايتی در برخورد با مردم فروگذار نکردهاست. اما در عين حال همگان بر اين باورند که در هفتههای اخير ، از خشونتِ نيروهای سرکوبگر در ملاء عام کاسته شدهاست. و اين نيست مگر به يُمن رسيدنِ فريادِ دادخواهیِ مردم ايران به گوش جوامع بينالمللی و تحت فشار قرار گرفتن و محکوميت حکومت از سوی اين جوامع. در اين اطلاعرسانی ، کوچک و بزرگ و پير و جوان نقش داشته و دارند. اما بديهیست افرادی که از وجهه و اعتبار بينالمللی برخوردارند ( نظير سياسيون ، هنرمندان ، ورزشکاران ، روزنامهنگاران و افراد ذینفوذی که در عرصههای جهانی صاحبِ نامند) ، نقش برجستهتری در اين ميان میتوانند و بايد داشتهباشند. در اين دو ماه ، افرادی مثل محسن مخملباف ، محمدمحسن سازگارا ، خانم شيرين عبادی ، اکبر گنجی و چند تن ديگر ، در حد توان تلاش نمودهاند تا صدای مردم ايران را به گوش جهانيان برسانند. هرچه بر تعداد اين دست افراد افزوده شود قطعاً درخت اين جنبش زودتر به بار خواهدنشست ، چراکه حمايتهای جهانی از مردم ايران گستردهتر و مؤثرتر خواهدگشت.
معدودند هنرمندانِ ايرانیای که از جايگاهی ويژه و معتبر در خارج از ايران برخوردار باشند. اما بیشک معتبرترين آنها عباس کيارستمی ست. پذيرشِ اين واقعيت که بزرگترين آرزوی دانشجويانِ رشتهی سينما در بهترين مدرسههای سينماييِ اروپا اين است که روزی کيارستمی شوند ، شايد کمی سخت باشد، اما حقيقتی انکار ناشدنیست. سالهاست که مجامع سينمايي غرب (به ويژه اروپا) به عباس کيارستمی جای مخصوصی اختصاص دادهاست. نظر به اهميت ديدگاه حرفهایاش سالهاست که عضو هيئت داوران جشنوارههای گوناگون بودهاست و آثارش در مدارس سينمايي مورد بحث و گفتگو قرار میگيرد. با اين اوصاف ، حال تصور اينکه همراهی عباس کيارستمی با جنبش بزرگ مردم ايران ، چه تأثير مثبت و شگرفی میتواند بر روی اذهان عمومی در غرب داشتهباشد و چه خدمتی به پيروزی اين انقلاب بکند ، ديگر دور از ذهن نيست. اما دريغ از کوچکترين حرف يا حرکتی در اين دو ماه.
آقای کيارستمی ، روی سخنم با شماست :
هنرمند در هر بُرهه از زمان ، مسئوليتی هم در قبال مردم دارد . همان مردمی که هنرپيشههای هميشگی فيلمهای شما بودهاند. منفعل بودن ، جز اينکه شما را به تدريج از ذهن عموم پاک کند هيچ ثمری در بر نخواهدداشت. من خودم هميشه از طرفداران سينمای شما بودهام ، اما بايد پذيرفت که رفتار و کُنشِ هر کس در زمانهای خاص و تاريخیِ يک جامعه ، شخصيت و حتی شايد کار او را در نگاه ديگران ، دستخوشِ تغييراتی به جا ماندنی خواهدکرد ؛ مثبت يا که منفی.
آقای کيارستمی ، سکوت طولانی شما پاسخی درخور به انتظار همگانی نيست. انقلاب ، انفعال را برنمیتابد. و به يقين "رگهای ابدی سرنوشت از ميان ريگها و الماسها میگذرند".
23 مرداد 1388